مکه
 
 
 
نویسنده : مبین اردکان
تاریخ : سه شنبه 89/11/26
نظر

از نظر قرآن، دنیا به گونه ای آفریده شده که حق و باطل درهم آمیخته است. این آمیختگی به گونه ای است که تشخیص آن را از هم دشوار و گاه ناشدنی می سازد؛ زیرا آمیختگی آن ها همانند آبی است که خش و خاشاک و کف در آن آمیخته است. (رعد آیه 17 و آل عمران آیه 71)

 خداوند درقرآن باطل را به کفهایی تشبیه می کند که بر روی آب غوطه ورند و از بین می روند و حق را به آبی تشبیه می کند که سودمند است و در زمین باقی می ماند و یا فلزاتی که به وسیله آتش ذوب می شوند تا از آنها زینت آلات و یا وسایل زندگی بسازند; آنها نیز کفهایی همانند کفهای آب دارند...سوره رعد آیه 17

 

انسان ها به طور طبیعی و فطری به کمال از جمله حق گرایش دارند و از نقص از جمله باطل گریزان هستند مگر آن که در تطبیق حق از باطل اشتباه کنند یا آن که قوای تحلیلی و منابع شناختی خویش را از دست دهند و یا آن را از میان ببرند.
با این همه، در بسیاری از موارد دیده می شود کسانی که در ظاهر، سالم و بر فطرت خدادادی هستند، در تشخیص حق از باطل اشتباه می کنند و یا در انتخاب آن به بیراهه می روند. این مسئله برای توده های مردم بسیار اتفاق می افتد، زیرا توده های مردم از نظر علمی و مقامی به جایگاهی نرسیده اند که اهل بصیرت باشند و توانایی شناخت و تحلیل جامع و کامل امور را داشته باشند و حقیقت را از پس حق نماهای باطل ببینند.
مشکل، زمانی دوچندان می شود که بدانیم از نظر قرآن، دنیا به گونه ای آفریده شده که حق و باطل درهم آمیخته است. این آمیختگی به گونه ای است که تشخیص آن را از هم دشوار و گاه ناشدنی می سازد؛ زیرا آمیختگی آن ها همانند آبی است که خش و خاشاک و کف در آن آمیخته است. (رعد آیه 17 و آل عمران آیه 71) از این رو، زندگی انسان نیز همواره به گونه ای است که حق و باطل در آن آمیخته است و انسان به سادگی نمی تواند حق را تشخیص دهد و به سوی آن برود هر چند که به طور طبیعی و فطری به سوی حق به عنوان کمال گرایش دارد.

خداوند درقرآن باطل را به کفهایی تشبیه می کند که بر روی آب غوطه ورند و از بین می روند و حق را به آبی تشبیه می کند که سودمند است و در زمین باقی می ماند و یا فلزاتی که به وسیله آتش ذوب می شوند تا از آنها زینت آلات و یا وسایل زندگی بسازند; آنها نیز کفهایی همانند کفهای آب دارند.( با استفاده از سوره رعد (13)، آیه 17.)

تشبیهی که خداوند ذکر کرده است، برای فهم اینکه چرا حق ماندنی و باطل از بین رفتنی است ما را کفایت می کند. حق همچون آب و فلزاتی است که واقعیت دارد و باقی می ماند و باطل همچون کفهای روی آب است که محکوم به هلاکت است. حق همچون آب و فلزات است که مفید، سودمند و باثبات است و باطل همچون کفهایی است که گرچه پر سر و صداست اما توخالی، بی ریشه، بی فایده و بالاخره نابودشدنی است. چون حق ریشه دار و باطل بی ریشه است. همان طوری که آب و فلزات موجب نابودی کفها می شوند، در جریان حق و باطل نیز حق است که به باطل چیره می شود و باطل را از بین می برد. همچنان که خداوند می فرماید:

«... بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق »

    ... بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن را هلاک سازد; پس در این هنگام باطل نابود می شود.

در آیه مورد بحث نیز خداوند خبر از آمدن حق و نابودی باطل می دهد، با توجه به مطالبی که بیان شد روشن می شود که چون حق توام با واقعیت، صدق، درستی، دارای عمق و ریشه، هماهنگ با قوانین خلقت، باثبات، سودمند و از جانب خدا و تاییدات اوست، باقی می ماند و چون باطل امری موهوم،ساختگی،بی ریشه، میان تهی، بی فایده، ناهماهنگ با آفرینش، بی ثبات و از جانب شیطان است، از بین رفتنی است.

نکته قابل توجه در این آیه و امثال آن این است که در اینجا سخن از سیطره حق بر باطل نیست; بلکه سخن از ظهور مطلق حق و نابودی کامل باطل است. باطل ممکن است مدت کوتاهی جلوه گری کند، اما بالاخره عمر او کوتاه است و خاموش می شود.

حق همانند درخت ریشه دار و پرباری است که طوفانها و تندبادهای سهمگین هم نمی تواند او را از جا برکند و باطل همانند درخت بی ریشه ای است که از زمین کنده شده و هیچ رشد و نمو و ثمره ای ندارد و از ثبات و قرار محروم است.